اسدخان بهداروند

*وبلاگ طایفه کاله*

                           

اسدخان بهداروند

اسدخان بهداروند در زمان ‍‍‍‍پادشاهی فتحعلی شاه قاجار می زیست. در زمان شاه قاجار ریاست ایل هفت لنگ به عهده ی حبیب الله خان دورکی بود. اسدخان از اطاعت خان دورکی سر پیچید و خود ادعای ریاست ایل هفت لنگ را نمود. در این رقابت و مبارزه میان ایل هفت لنگ تفرقه و دو دستگی افتاد عده ای طرفدار حبیب الله خان و عده ای از اسدخان حمایت کردند حبیب الله خان دورکی از پشتیبانی شاه قاجار برخوردار بود او شخصیتی محکم و بسیار صبور و سیاستمدار داشت اما اسدخان خشن و دارای شجاعتی کم نظیر بود مرتبا" برای شاه قاجار و حبیب الله خان ایجاد مزاحمت می کرد.

اسدخان یاغی دولت بود ادعای پادشاهی می نمود به طوری که اغلب او را شاه اسد لقب می دادند دِژ اسدخان در خوزستان میان اندیکا و لالی واقع است و از حیث استحکام و سوق الجیشی بودن کم نظیر می باشد.

دژاسدخان کوهی است که اطراف آن پرتگاه و فقط یک راه عبور دارد قله دژ حدود سه هکتار زمین مزروعی است. محوطه ای بسیار با صفا با درختان انبوه و چشمه های آب فراوان. بر قله دژ عمارات و ساختمان های متعددی به چشم می خورد که در آن ها اقامتگاه اسدخان و جایگاه محبوسین و اسرا و استراحتگاه سپاهیانش دیده می شود. دروازه دز حدود ۱۷ پله معمولی و ۳۴ پله از سنگ های حجاری شده دارد و دروازبان دژ فقط همین مسیر را کنترل می کرد زیرا بقیه اطراف دژ پرتگاه بود.

اسدخان مرتبا" برای حکومت فتحعلی شاه ایجاد مزاحمت می کرد شاه قاجار از رفتار اسدخان به خشم آمده و محمدعلی میرزا را با عده ای جنگجو و سرباز مامور دستگیری وی نمود محمد علی میرزا با اردویش خود را به پای دژ اسدخان رساند اما استحکامات دژ و هوشیاری نگهبانان دروازه راه پیشروی به او نداد. محمدعلی میرزا اردوی خود را به فاصله ای دور منتقل کرد و خود با یک نفر به محل نگهبانی دژ رسید نگهبان به او ایست داد و او را متوقف ساخت. محمدعلی میرزا خطاب به نگهبان گفت: من برای خان پیغامی دارم. اسدخان را از موضوع مطلع کردند او پای دروازه آمد از دور محمدعلی میرزا را شناخت و به او بسیار احترام و اکرام نمود محمدعلی میرزا ماموریت خود را به اسدخان ابلاغ کرد و گفت که فتحعلی شاه با شما کار دارد. اسدخان مجددا" به دژ بازگشت و تدارک سفر و موجبات حرکت به سوی شاه را فراهم کرد. محمدعلی میرزا تعدادی اشرفی به خانواده او اعطا نمود اسدخان و شاهزاده محمدعلی میرزا حرکت کردند محمدعلی میرزا اسدخان را بسیار دوست می داشت شاهزاده از فتحعلی شاه خواهش کرد که از خطاهای گذشته اسدخان در گذرد و شاه نیز او را بخشید. پس از مدتی محمدعلی میرزا مریض شد او پنداشت که اگر بمیرد فتحعلی شاه اسدخان را خواهد کشت به همین منظور اسدخان مجددا" فرار کرد و خود را به دژ رساند مدتی در دژ باقی ماند اما شاه به خشم آمده و عده ای را به تعقیب او فرستاد روزی اسدخان به شکار رفته بود که ناگهان فرستادگان شاه از غفلت او استفاده و پس از محاصره او را دستگیر و نزد شاه بردند. شاه قاجار دستور داد تا اسدخان را زنده بگور کنند. اسدخان را به محل کندن قبر خودش بردند او مردی شجاع و تنومند بود از کندن قبر بدست چند نفر آدم ضعیف به خشم آمد بیل و کلنگ را از دست آنان گرفت و شروع به کندن قبر خود نمود این بار شجاعت اسدخان را به استحضار شاه رساندند فتحعلی شاه متعجب شده و از زنده بگور کردن او در گذشت در همین ایام شاه ایران با دولت فرانسه قرارداد نظامی داشت(سال۱٢٢٢ ه.ق) ناپلئون بناپارت جهت راهیابی به هندوستان می بایست از خاک ایران عبور کند ژنرال گاردان مامور آموزش نظامی ارتش ایران گردید چون در آن زمان برای ذوب سرب و گلوله های سربی و مسی توپ و تفنگ نیاز به ذغال بود مناسب ترین جایگاه در بختیاری بعلت وفور جنگل های بلوط و تولید هیزم و ذغال انتخاب شد.

شاه قاجار که اسدخان و حبیب الله خان را به زندان انداخته بود تصمیم گرفت که در قبال آزادی این دو خان بختیاری مسئولیت تهیه ذغال را به آنان بسپارد. فتحعلی شاه آنان را از زندان آزاد نمود تا هرکدام به منطقه خود رفته و به تهیه ذغال مشغول شوند. اسدخان که این شغل و سمت را برای خود ننگ می شمرد از تهیه ذغال سرپیچی کرد اما حبیب الله خان مدتی زیادی آن کار را انجام داد تا محبوبیتی نزد شاه بدست آورد و خشم شاه را علیه اسدخان برانگیخت طولی نکشید که نیروهای دولتی با حبیب الله خان دورکی ا‍‍‍ئتلاف نموده و علیه اسخان قیام کردند. سال۱٢٢۷ ه.ق هنگامی که اسدخان همراه با ایل خود کوچ پاییزه را شروع کرده بود در محلی بنام کلنگجی واقع در زردکوه مورد محاصره قوای دولتی و توپچی های فرانسوی و ایل دورکی قرار گرفت. این سه قدرت عظیم راه عبور اسدخان و ایل بهداروند را بستند و آنان را به محاصره خود در آوردند. این جنگ که در تاریخ بختیاری کم نظیر است بنام جنگ کلنگچی معروف شد در این جنگ اسدخان و ایلش آن چنان رشادت و ایستادگی کردند که دشمنان را به شگفتی وا داشتند. وقتی ایل بهداروند در محاصره قرار گرفت اسدخان دستور داد تا احشام زیادی را کشته و از کشته ها پله هایی برای عبور از صخره ها بسازند.

اسدخان به همین شیوه توانست خود و ایلش را به آنسوی زردکوه برساند در این جنگ تلفات زیادی به هر دو دسته وارد آمد. اسدخان پس از چند روز خسته و ناتوان خود را به دِژملکان (دژ اسدخان) رساند و استحکامات مهمتر و بیشتری را بوجود آورد شجاعت و دلاورمردی اسدخان در ایران کم نظیر بود او هیچ وقت زیر بار ظلم نمی رفت و تن به ذلت نمی داد. اسدخان را شاه اسد می نامیدند و به اسدخان شیرکش نیز معروف بود.

می گویند روزی در بیشه ای شیری اسب او را کشت زن اسدخان گفت آن چه شیری است که اسب شیر را می کشد؟ اسدخان شمشیری به دست گرفت و روانه بیشه شد و در حالی که شیر مشغول خوردن لاشه ی اسب بود به او حمله برد و با شمشیر شیر را به هلاکت رساند. به همین منظور به اسدخان شیرکش معروف است. اسدخان هیکلی تنومند و ابروانی پرپشت داشت و چپ دست بود و کلاه نمدی سفید به سر و قبای زرد رنگ و چاکداری به تن می کرد. هیچ دشمن خارجی نتوانست بر او غلبه کند اما جای تأسف است که چند بار توسط خویشان خود دچار دردسر و آشفتگی گردید. از جمله خیانت عموزاده اش داود خان که روزی در غیاب اسدخان دِژ را به تصرف در آورد. اسدخان بیشتر عمر خود را در کشمکش ها و مبارزات دولتی و ایل سپری کرد و به علت خیانت بعضی از خویشان و بستگان خود از منطقه بختیاری خارج گردید و به ایل قشقائی پناه برد دختر اسدخان همسر مرتضی قلی خان قشقائی بود. اسدخان همواره همراه ایل ییلاق و قشلاق می نمود زمان ییلاق در منطقه چغاخور و بیرگان بسر می برد و در زمان قشلاق در محل دز ملکان (دژاسدخان) و جلکان (شهرجنت مکان) از توابع شهرستان شوشتر و گتوند می زیست. هم اکنون چندین خانوار از نژاد او بنام اسدی ها در شهرجنت مکان بسر می برند که افرادی مقتدر و خویشتن دارند و به امور کشاورزی اشتغال دارند و مورد احترام مردم هستند.


 



نظرات شما عزیزان:

ابی
ساعت20:30---5 بهمن 1393
دمت گـــ ـ ــــرم داش

ابی
ساعت20:30---5 بهمن 1393
دمت گـــ ـ ــــرم داش

شیدا
ساعت13:07---14 مرداد 1392
“دوستت دارم” هایت را به کسی نگو
نگه دار برای خودم
من جانم را
برای شنیدنش
کنار گذاشته ام . . .


شیدا
ساعت13:06---14 مرداد 1392
چ ــــــراغ هــآ را خــآمــوش کــــن!

ح ـــــــســودی ام مـے شــود بـ ـه

نـگــآهـــے کــه ســمــت مـ ــن اسـت...

نــه بــرا ـــے مــ ـــن!

بــآیــد بــرا ـــے خــوابــم فــکری کـنــم..

بـــے تـــــــــــــــو نـمــی‌آیـــد...


شیدا
ساعت13:03---14 مرداد 1392
راهــ ڪـِـﮧ میـروے

عَقــَـب میـمــانَــم•

نـَه بـَـرای اینـڪـﮧ نـَخواهَـم با تــُـــو هـَـم قــَـدم باشَـم

میـخواهـم پا جاے پاهایـَـت بگــُـذارَـم

میـخواهـَـم مـُـراقبـَـت باشَم

میـخواهـَــم رد پایـَـت را هیچ خیابانـے در آغوش نڪـِـشـَــد

تـــღـــٌو فــَـقـَـط بـَــراے مـَـنے•


شیدا
ساعت13:05---12 مرداد 1392
برایم که میخندی ؛

چشمهایت که هیچ ،

آسمان ؛

هم زیبا میشود ...


شیدا
ساعت9:54---11 مرداد 1392
دلــــم می خواهــــد نامت را صـــــدا کنـــم...


یک طـــور دیگــــــر!


جـوری که هیـچ کس صـــدایت نکــــرده باشـــد!


یک طـــور که هــیچ کس را صـــدا نکـــرده باشـــم!


دلـــــم می خـــــواهد نامـت را صــدا کنـــم...


یک طـــور که دلـت قــرص شـود که من، هســــــتم…!


یک طــور که دلــــم قــــرص شــود که بـا بـودن من،


"تـــــــو: هـم هســـــتی…


شیدا
ساعت13:20---5 مرداد 1392
کـــــــاش میدانستــــــــی....

دنیــــــــای من در لبخـــــــــندهای تــــــــ♥و

لمـــــس کردن احساســـــــــت....

گرفتــــــن دستانــــــــــــ ـــــت...

خلاصــــ ـ ـه میشــــــود...

به همــــــین سادگـــــــــی....

برای تمــــام لحظــــه های با مــ ــ ـ ن بودنــــــت....

دلتــــنــگی میکنم...!!!


Rozol
ساعت12:22---3 مرداد 1392
وب خیلی خوبی دارین، فقط اگه یه آهنگ لری هم میذاشتین عالی می شد

Rozol
ساعت12:15---3 مرداد 1392


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در پنج شنبه 5 ارديبهشت 1394برچسب:اسدخان شیرکش,ساعت18:35توسط حمید | |